یک فنجان قهوه به طعم روانشناسی

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد وبه کفش قرمز رنگ با حسرت
نگاه کرد
بعد به بسته های
چسب زخمی که در دست
داشت خیره شد و یاد حرف
پدرش افتاد:
اگر تاپایان ماه هر روز بتوانی
تمامی چسب زخم ها را بفروشی اخر ماه کفشهای
قرمزرا برایت می خرم.
دخترک به کفش ها نگاه کرد
وبا خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز‌ دست وپا
یا صورت۱۰۰ نفر زخم شود
تا....‌‌‌
بعد شانه هایش را
بالا انداخت و گفت:
خدا نکند...
اصلا کفش نمی خواهم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 8 اسفند 1394برچسب:,

] [ 11:47 ] [ HANA ]

[ ]